Paigard News Agency – خبرگزاری پیگرد

خبرگزاری پیگرد, انعکاس رویداد های افغانستان, منطقه و جهان

واکاوی حق آموزش زنان در اسناد داخلی و بین المللی

1 min read

نویسنده :حامیه نادری
مقدمه
مهمترين ركن توسعه در ابعاد فردي، سازمانى و اجتماعي، آموزش است، كه سازندگى و بهبود و تعالى انسان را به همراه دارد. آموزش تجربه‌ای است مبتنی بر یادگیری و به‌منظور ایجاد تغییرات نسبتا پایدار در فرد، تا او را قادر به انجام کار و بهبود بخشی توانایی‌ها، تغییر مهارت‌ها، دانش، نگرش و رفتار اجتماعی کند. بنابراین آموزش به‌مفهوم تغییر دانش، نگرش و تعامل با همکاران است. آموزش مستلزم استفاده از برنامه‌های پیش‌بینی شده‌ای است که شایستگی‌های موجود در کارکنان را تقویت و موجب کسب دانش، مهارت و توانایی‌های تازه در فرد می‌شود، به‌گونه‌ای که بهبود عملکرد شغلی را تسهیل می‌ کند.
از جانب دیگر حق آموزش زنان از جمله حقوق بنیادین بشری است که در اسناد متعدد بین المللی به این مهم اذعان شده است. میزان بهره مندی زنان در هرکشور از شاخص های توسعه یافتگی آن کشور در نظر گرفته میشود. به این معنی که زنان در جامعه همانند مردان از حق اموزش رایگان برخوردارند. بالحاظ حاکمیتی بودن مساله اموزش و تربیت نسل، بر دولتها به عنوان متکلفان اصلی مصالح عمومی کشوری لازم است تا با تلاش درجهت ایجاد مساوات میان زنان و مردان و با تدوین قوانین جامع و مانع موجبات حصول حق اموزش زنان را فراهم سازند.
ضمناً نتیجه تاریخی نگاه اسلام به مساوات زن و مرد در اموزش شواهد قرانی، روایی و واقعیت های عینی در طول تاریخ اسلام حاکی از آن است که اسلام، همواره خواهان ایجاد فرصت های مناسب برای همه زنان، اعم از ازاده و برده برای رشد و توسعه و عالی ترین حد تعلیم و تربیت بوده است و بسیار از زنان نیز باتوجه به همین تاکید و با استفاده از فرصت های پیش آمده، توانستند به مراتب بالایی از رشد علمی دست یابند بنابرین شیوع جهل و بی سوادی درمیان زنان برخی از ملل اسلامی در دوره هایی از حیات تاریخ اسلام، ناشی از نظام تربیتی اسلام نبوده، بلکه به سبب انحراف مسلمانان از قواعد اصیلی بوده که اسلام در شوون تعلیم و تربیت بنیان نهاده است و از سوی دیگر اگر در عصر حاضر امت اسلامی درتلاش است تا در مورد اموزش و تعلیم زنان و دختران گام های اساسی بردارد به همان سنتی نزدیک میشود که پیامبر پایه گذار آن بود.

مفهوم حق: واژه “حق” درلغت  به معانی  متعددی بکار رفته است که از آن جمله به معنی وجوب، ثبوت، سهمیه وعدالت میباشد .
حق در اصطلاح شرعی بنا بر جامع ترین تعریفی که از آن صورت گرفته عبارت است از ” رابطه اختصاصی که صاحب شریعت بواسطه آن صلاحیت و یا مکلفیتی را برای انسان تفویض میکند و این تعریف تا حدی زیادی با تعریف فقهی- حقوقی دیگری که در حقوق اسلامی بکاررفته است، تطابق دارد و تعریف مورد نظر حق در حقوق اسلامی  عبارت است از ” قدرتی که از طرف قانون به شخص داده شده است ” و حق به این معنی را فقها غالبا درقالب واژه ی “سلطه” بکار برده است.
واژه آموزش:
کلمه “آموزش ” معادل واژه انگلیسی “Instruction” یا “Teaching”  است. این دو واژه در انگلیسی به معنای آموزش، تعلیم و تدریس آمده است. تدریس و آموزش، در اصطلاح، از هم متفاوتند که به آن اشاره خواهیم کرد. همچنان آموزش به‌معنی آموختن، یاددادن و تعلیم در برابر تربیت نیزمی‌‌باشد.
مفهوم آموزش: آموزش و پرورش مجموعه منظمی از اعمال و رفتار است؛ به بیان دیگر آموزش و پرورش فعل و انفعالی است میان دو قطب روان (آموزگار و فراگیر) که مسبوق به اصلی و متوجه هدفی و مستلزم برنامه‌ای است یا آموزش و پرورش تکرار تجربه‌است، به منظور اینکه معنای تجربه گسترش پیدا کند و برای هدایت و کنترل تجربیات بعدی، فرد را بهتر قادر سازد.
از نظر ژان ژاک روسو: آموزش و پرورش هنر یا فنی است که به صورت راهنمایی یا حمایت نیروهای طبیعی و استعدادهای فراگیر (متربی)، و با رعایت قوانین رشد طبیعی و با همکاری خود او برای زیستن تحقق می‌پذیرد.
و از نظر دانشنامه بریتانیکا: از آن‌جایی که کودکان بی‌سواد، نادان و غیرمطلع از فرهنگ جامعه‌شان به دنیا می‌آیند، برای یادگیری فرهنگشان، هنجارهای رفتاری افراد بالغ، یادگیری مهارت‌ها، یافتن نقششان در اجتماع و رسیدن به اهدافشان نیاز به آموزش دارند.

اهمیت آموزش
اهمیت آموزش وپرورش را می توان دریک نکته خلاصه نمود وآن اینکه در نظام های مردم سالاری چون خود مردم تصمیم گیرنده هستند پس باید آنقدر ازنعمت سواد برخوردارباشد تابتوانند مدیریت حکومت برخود رابه شکل ا ساسی وعالی آن انجام داده ومسایل پیش رو ویا آنچه درآینده اتفاق می افتد راحل نموده وطرح های برای پیشرفت درزمینه های سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و… ارایه نموده وآنرا اجرانمایند.
آموزش وپرورش علاوه براین دارای آثاردیگری است که درذیل پی گیری می شود :
• روزنه ای بسوی دمکراتیزاسیون : لیپست آموزش رابرعلاوه متغیر های دیگردریچۀ گذار به سوی مدرنیزاسیون ودمکراسی سازی می داند وبراساس نظراو « درجۀ خاصی ازثروت یاپیشرفت سرمایه دارانه پیش نیازاستقرار دمکراسی است«هرچه ملتی ثروتمند تر باشد امکان پایداری دموکراسی نیز درآن بیشتر است »لیپست برآن است که ثروت اقتصادی موجب توسعۀ آموزش، ایجاد سطح بالای سواد،گسترش شهرنشینی، تقویت رسانه های جمعی وتلطیف منازعات سیاسی می گردد.وتحقق این شرایط برقراری دموکراسی رابدنبال خواهدداشت»
• عامل توسعه جامعه : « پرورش افکاروآموزش متد ها به نسل جدید برای یک زندگی مستمر وپیشرو ، پیشرفت وتوسعه جامعه امری است که اجتناب پذیر. بخش عظیمی از این دانستنی ها ودانش های لازم برای توسعه باوساطت محیط ، یعنی همۀ اوضاع وشرایطی که در فعالیت فرد مؤثراست به نسل نو انتقال داده می شود. قسمت مهمی ازاین محیط طبیعی ، محیط مبادلات وتبادلات اجتماعی است. محیط اجتماعی به میزان اشتراکی که میان فعالیت های فردی وفعالیت های دیگران (جمعی) درعرصۀ عمومی ظهورمی یابد عامل تربیت است»
دراین تحلیل آنچه مورد دقت است این است که آموزش برای توسعۀ جامعه لازم وضروری است وآموزش افراد را درعرصۀ اجتماع فعال می سازد وفعال شدن افراد یک جامعه باعث مشارکت فعال آنها درعرصۀ سیاست می شود که خود یکی ازشاخصه های مهم دموکراسی است.
نقش آموزش وپرورش درسخنان رهبران جهان هم چون هیتلر ولینین به خوبی نشان داده شده است، هیتلر درسخنرانی که برای هوادارانش در6 نوامبر 1933 داشت ابراز می دارد:
هنگامی که یکی ازمخالفان اعلام می کند: «من درکنارشماقرار نخواهم گرفت » من به آرامی می گویم: «فرزندشماهم اکنون بماتعلق دارد… شماچه هستید؟ شمادرمی گذرید، امافرزندان شما اکنون دراردوی جدید قراردارند. درزمانی کوتاه آنها هیچ چیزدیگری رابجز این اجتماع جدید نخواهدشناخت».
دانیل لرنر نیز توسعه راباسه متغیر؛ سطح شهرنشینی، سطح سواد  ونشراطلاعات توضیح داده وتبیین می کند به باورلرنر رابطۀ متقابل بین این سه متغیروجوددارد به شرط آنکه « شهرنشینی به حدی توسعه یافته باشدکه بتواند روندسوادآموزشی وسپس نشراطلاعات راسهولت بخشد. به این ترتیب این رابطۀ علی ضرورت می یابدوآن هم به نوبۀ خود باعث افزایش منظم مشارکت سیاسی شده وازهمین طریق رژیم موجود به گونۀ فزایندۀ ای به سوی دموکراسی گام برمی دارد».
آنچه ازاین تحلیل استفاده می شوداین است که هرسه متغیرمذکوردریک رابطۀ علی ومتقابل به سرمی برد. این علیت دیالکتیک زمینه سازمشارکت سیاسی شده ومشارکت سیاسی خودعنصرمهمی ازعناصردموکراسی است.
به باور برخی دیگرنیز راهکارگذار ازجامعه سنتی آموزش وتولید فکراست«… تولیدفکرازطریق پژوهشهای علمی متناظربه نیازمندیهای جامعه، استفاده ازتجربیات ارزشمندسایر جوامع بشری، تعامل وارتباط باجوامع مدرن وگسترش زندگی شهرنشینی ازمهم ترین راهکارهای گذارازجامعۀ قبیلوی ودست یابی به جامعۀ پساقبیلوی ودرنهایت جامعۀ توسعه گراومدرن می باشد» که جامعۀ مدرن وتوسعه گراخود بسترنظام حکومتی مردمی ودمکراتیک رافراهم آورده وبربسترفرهنگ دمکراتیک ومدرن است که ثبات دمکراسی تضمین شده واطمینان به بقای آن وجودخواهد داشت.
به منظورفهم بهتروبیشتر رابطۀ آموزش وپرورش ودمکراسی به کارکردهای آموزش وپرورش که هریک زمینه های عناصر مهم دمکراسی رافراهم می کند پرداخته ورابطۀ آموزش ودمکراسی تبیین می گردد زیرادموکراسی بیش ازآنچه تصور می شود نیازمند سطح بالای سواد وآموزش وپرورش شهروندان است واین نیازمندی هم پیشینی بوده وهم فرایندی است؛ بگونۀ که ثبات دمکراسی نیز وابسته به سطحی ازدانش وآموزش شهروندی است.

ابعاد آموزش
آموزش دارای ابعادی است که همۀ آن ابعاد هم برای شکل گیری وهم برای ثبات وپایداری دموکراسی لازم است این ابعاد عبارتند از:  آموزش عملی، آموزش پایه، آموزش فنی وآموزش انسانی. هریک ازاین ابعاد ازمهمترین ضروریات برای نظام مردم سالاراست که به هریک به صورت اختصار اشاره می شود:
1. آموزش عملی
آموزش عملی عبارت است ازپیداکردن آمادگی برای برخورد بامسایل روزمره مربوط به روابط متقابل آدمیان. این همان پروراندن عقل سلیم است که این هم برای هدایت خردمندانۀ امورانسانی لازم شناخته شده است. ازآنجا که عقل سلیم نتیجۀ تربیت به هنجار است، عام است واستعدادی است که کم وبیش درتمام موجودات بشری وجود دارد . برای کسانی که به دلیل دورماندن ازمسایل زندگانی بهرۀ ازتربیت عملی نیافته اند دموکراسی امکان پذیر نخواهد بود»
2. آموزش پایه
تعریف: « عبارت است ازورزیده شدن برای استفاده ازابزارهای پاییۀ فکر آدمی، یعنی ازحروف واعداد ساده ترین معیار آن میزان باسوادی است ، یعنی درصد کسانی که در اجتماع می توانند بخوانند وبنویسند».
3. آموزش فنی
این آموزش که به سال ها تحصیل وکسب تخصص احتیاج دارد برای کسانی دراجتماع ضروری است که می خواهند باموضوع های سروکارداشته باشند که نتوان همه را برای انجام آنها تربیت کرد … بنابراین دموکراسی سیاسی برای آنکه موفق شود باید، درمیان شهروندان اش به پروردن آن استعداد های خاصی بپردازد که لازمۀ ادارۀ هوشیارانه آن است به میزان افزایش پیچیدگی فنی مسایل دموکراسی باید استعدادهای خدمت گزاران فنی آن نیز فزونی یابد ونیز استعداد شهروندانش درارزیابی خدمات آنان درراه دموکراسی باید افزایش یابد» .
4. آموزش انسانی
یک اجتماع دمکراتیک بایدهدف ها ونیز وسیله های را برگزیند وبرای انجام خرد مندانۀ این کارباید اعضای آن میزان قابل ملاحضۀ روشنی فکر بروزدهند .
پول ها ومهارت های فنی فقط خرج وصرف چیز های می شوند که اعضای اجتماع چه مستقیما وچه بوسیلۀ نمایندگان شان آنها راشایستۀ علاقه وتوجه می انگارند. کارشناسان فنی مهم اند، مهم ترازآنان خردکسانی است که ایشان رانه خدمت می گیرند وآن کسانی که استخدام کننده گان را برمی گزینند وبرآنان نفوزدارند، درهردموکراسی، عاقلانه بودن وانسانی بودن خط مشی نهایتا بستگی دارد به عقل وانسانیت شهروندانی که آن خط ومشی راتعیین می کنند.
کارل کوهن میزان آموزش وپرورش لازم برای یک دموکراسی را تاجایی می داندکه معتقد است : 1ـ بستگی به نوع و درجۀ دشواری مسایل دارد که یک اجتماع سیاسی با آن روبرواست. میزان نیازمندی یک حکومت دمکراتیک به این برمیگردد که بتوانند مسایل راحل وفصل عاقلانه وخردمندانه نمایند.
ضروت آموزش وپرورش تا آن حداست که اعضای یک اجتماع بتوانند نمایندگان خود رابه صورت عاقلانه انتخاب نموده ونسبت به راه حل ها ونتایج راه حل ها که توسط نمایندگان یادیگران به نمایش گذاشته می شودداوری نمایند
  بنابراین شهروندان به لحاظ آموزش وپرورش باید به آن درجۀ از بلوغ عقلی ورشد فکری برسند که بتوانندهرنوع مسایلی که برایشان اتفاق بیفتد حل مساله نمایندوتصامیم عاقلانه راکه بهترین است ازمیان انبوهی ازتصامیم گزینش نمایند. موفقیت دموکراسی یه تنها مستلزم نبودن جهالت بلکه این هم است که شهروندان به طورمناسب آموزش بیابند.جهالت ونادانی مانع پذیرش ایستارهای درست ذهن می شود وجلواصلاحات گسترده رامی گیرد .
اگردانش گسترش نیابد ،پراکنده نشودوه محافل کوچک محدود بماند واگر توده ها درخوااب غفلت وخطاباشند،هیچ چشم اندازی برای موفقیت دموکراسی وجود نخواهد داشت …اززمانهای پیش علم ودانش پوسته نادانی وخطاراترکانیده،زمینه رابرای نظامهای دانش پالوده وناب هموار کرده است .آنچه باید انجام داد این است که دانش رابه خانه همه آورد،فرهنگ راجهانی کرد،ذهن راپرورش داد وخوی سقراطی را آفرید.اموزش قوه تفکر راتیزوفهم درست چیزها راممکن می کند ،شهروندان رامراقب وهوشیارمی گرداند .مردم رابه اعمال درست حق رای توانامی کند .به گفته بریس«موهبت حق رای ،اراده استفاده ازآن رامی آفریند…وموهبت دانش ،توان اعمال درست حق رای راخلق می کند.»

اهداف آموزش
نهاد آموزش و پرورش همانند پدیده‌های اجتماعی دیگر که در روند مدیریت زندگی انسان‌ها تأثیر دارد، دارای اهداف معنوی و مادی است که نیازهای انسان‌ها را برطرف می‌کند. اهداف عمومی تعلیم و تربیت در افغانستان نیز دارای ویژگی‌ها و شاخص‌های ذیل می‌باشد:
1. اهداف اعتقادی و اخلاقی، تقویت ایمان، اعتقاد به دین مقدس اسلام بدون افراط و تفریط، خودشناسی و خداشناسی، الزام به سجایایی اخلاقی و…
2. اهداف علمی و آموزشی، مهارت‌های آموزشی از قبیل خواندن، نوشتن، تقویت تفکر و خلاقیت در زمینه‌های علمی، آموشی و فرهنگی، ابراز استعداد و…
3. اهداف فرهنگی و هنری، شناخت فرهنگ و هنرهای سالم ملی و جهانی، پرورش ذوق و استعداد، حفظ اصالت و انکشاف فرهنگ و سنت‌های پسندیده و…
4. اهداف مدنی و اجتماعی، تحکیم بنیاد روابط خانواده برپایه تساوی حقوق، احترام به قانون بدون توجه به قوم، ملیت و مذهب، تقویت روحیة برادری و عدالت اجتماعی، روحیة انتقاد پذیری و تحمل و گذشت، رعایت حقوق همگانی و…
5. اهداف اقتصادی، درک ضرورت انکشاف اقتصادی و اهمیت کار، روحیه قناعت پذیری و پرهیز از اصراف و تجمل‌گرایی، روحیة حراست از اموال و سرمایه‌های ملی، رفع بیکاری و وابستگی اقتصادی و…
6. اهداف صحی، درک ضرورت شیوه‌های سالم زندگی در حوزة فردی و اجتماعی، تأمین سلامت جسمی و روانی از طریق ایجاد شرایط مناسب ورزشی و محیط زیست، رعایت حفظ صحت عمومی و…

عوامل و نهادهای آموزشی
  عوامل آموزش وپرورش دریک تقسیم بندی ابتدایی به دونوع قابل تقسیم است: 1ـ نهاد های رسمی آموزشی (مانند مکاتب، لیسه هاودانشگاه ها) 2ـ عوامل غیررسمی آموزش ازقبیل : گروه های همسالان، خانواده ها، گروه های کار، گروه های فراغت، گروه های مذهبی ورسانه ها که به صورت مختصر به نقش های نهاد های مهم پرداخته می شود:
«خانواده ومدرسه به عنوان دونهاد مهم، رسمی وغیر رسمی آموزش وپرورش عامل اساسی برای تقویت روح دموکراسی وآزاد اندیشی هستند،  درجوامع سنتی، استبدادی ومتمرکز پدرحاکم مطلق وبقیۀ افراد خانواده مطیع اوهستند، درمراکز آموزشی این نظام ها نیز معلم به عنوان یک اتوریته صاحب قدرت، دانش آموزانی ساکت ومطیع پرورش می دهدکه اجازۀ هیچگونه ابرازعقیده وآزادی رافتاربرای آنها وجودندارد.
روح آزاد اندیشی، خلاقیت وخود باوری ودموکراسی سرکوب ونابود می شود اصول حاکم برچنین نظام تربیتی بیش ازهر چیزگویایی بی اعتقادی به فرد وشخصیت انسان است.

تحولات سیاسی و اجتماعی آموزش و پرورش در افغانستان
دگرگونی‌های سیاسی اجتماعی هر کشور متأثر از نظام حاکم بر آن است. آموزش و پرورش نیز به عنوان نهاد اجتماعی در عین این‌که در تغییرات سیاسی تأثیر دارد، تحت نفوذ حکومت‌ها و گروه‌های سیاسی و اجتماعی است.
افغانستان قبل از اسلام، نظام آموزشی و پرورشی مخصوص به خود را داشت که متأثر از اوضاع اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، مذهبی و محیط بود. رفت و آمد و چادرنشینی اقوام آسیای مرکزی در افغانستان همراه با تعالیم مذهب زرتشتی که برپایه زراعت، مالداری و شهرنشینی و نزاع بین اهورا مزدا و اهریمن؛ یعنی روشنی و تاریکی یا خیر و شر استوار بود؛ مردم را از نظر آموزشی و سیاسی برای سلحشوری و جنگ آماده می‌ساخت. نظام سیاسی، فرهنگی، مذهبی و نظامی ملت‌های همسایه از قبیل هند، ایران و… با توجه به این‌که افغانستان نقطة اتصال بین این ملت‌ها بود، تأثیر بسیاری داشته است.
بنابراین، نظام سیاسی آن زمان نه به مفهوم امروزی، بلکه براساس روش معمول ادارة اجتماعی آن وقت، افراد جامعه را به سوی پاکی و درستی دعوت می‌کرد و با شیوة خاص به پرورش نیروی نظامی و جنگی می‌پرداخت تا از این طریق در مجادله و نزاع بین خیر و شر یا دوست و دشمن به پیروزی نایل گردد. سیاست‌مداران آن روز نقش مهمی در پیشرفت مسایل آموزشی پرورشی داشتند و به هدف خاصی به تعلیم و تربیت نیروی انسانی اهتمام می‌ورزیدند.
حاکمان افغانستان بعد از ظهور اسلام و توسعة آن در بسیاری از نقاط جهان، سیاست‌های متفاوت و گوناگونی در ادارة کشور داشتند. به همین جهت آموزش و پرورش آن با محدودیت‌هایی رو به‌رو بود. برخی از حاکمان با تعصب خشک مذهبی، بسیاری از علوم عقلی و فلسفی را در مدارس تعطیل کردند.
دولت‌هایی که بعد از غزنویان، سلجوقیان و خوارزمیان به وجود آمدند با خشونت و تعصبات مذهبی نمی‌توانستند وسعت‌نظر دولت‌های پیشین را در باب علوم فلسفی و عقلی داشته باشند. به همین‌جهت به حمایت متعصبین برخاستند و جبهة آنان را در مقابل عقل و منطق تقویت کردند. به این ترتیب، علوم عقلی مانند علوم ریاضی، طبیعی، شیمی و… همه ضد شریعت اسلامی محسوب شده و به تدریج مدارس افغانستان از تدریس فلسفه و علوم عقلی محروم گردید.«دانشمندانی از این به بعد پیدا شدند، کارشان منحصر بر اقتباس کتب قدما ماند و عصر شرح‌ها و حاشیه‌ها بر آثار متقدمین فرا رسید و ابتکار محال شد.»
رفتار سیاست‌مداران و حاکمان آن دوره نسبت به آموزش و پرورش برخلاف دستورات اسلامی بودند که اهتمام ویژه به تعلیم و تربیت دارد. چنانکه یکی از آموزه‌های مهم قرآن کریم، تهذیب و تربیت و برخورداری از سرمایه‌های علمی است ‹‹ویزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمة و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین››؛
(پیامبر) آیاتش را بر آنها می‌خواند و آنها را تزکیه می‌کند و به آنان کتاب و حکمت می‌آموزد و هرچند پیش از آن در گمراهی آشکار بودند!
تحولات سیاسی اجتماعی معاصر افغانستان، تأثیر بسیار در بخش‌های مختلف زندگی مردم داشته است. در آغاز نیمه دوم قرن بیستم همراه با اندک پیشرفت کشور، نظام آموزش و پرورش نیز تحت تأثیر مسایل سیاسی قرار گرفته  و دگرگون شد.
چشم‌گیرترین تحول اجتماعی در سال 1959 دور انداختن حجاب خانم‌ها در شهرها بود، خاندان سلطنتی با سیاستی که حاکمان آن زمان داشتند بدون حجاب ظاهر می‌شدند. اولین اقدام را امان الله خان در سال1920 انجام داد که با مخالفت سرسختانة مردم رو به‌رو گردید. با اینکه این مسئله دیرتر از سایر کشورهای مسلمان مانند پاکستان، ایران، عراق و… انجام شده بود، باز هم با مخالفت علما و امامان جماعت مساجد و بسیاری از متدینین این کشور مواجه شد. درکابل و چند شهر دیگر زنان بی‌حجاب دیده می‌شدند که در خیابان‌ها راه می‌رفتند و یا در ادارات دولتی کار می‌کردند.
به تعبیر آنتونی هی‌من”تحول عمدة دیگر، گسترش آموزش و پرورش بود که در نتیجة آن طبقة تحصیل‌کرده به وجود آمد. طبقة روشنفکری که در افغانستان به وجود آمد از لحاظ تعداد هیچ مقایسه با طبقة روشنفکر همسایگان آن، ایران و پاکستان نبود، اما تمام آنها در کابل متمرکز شده بودند و در نتیجه از لحاظ سیاسی اهمیت بسیاری داشتند”.
بعد از کودتای هفت ثور1357 نظام کمونیستی با شعار طرف‌داری از زحمت‌کشان و دهقانان در کابل استقرار یافت و سرآغاز تحولی در پیکرة اجتماعی افغانستان گردید. بعد از آن مردم با چالش‌های مختلف در ابعاد امنیتی، آموزشی، اقتصادی و اجتماعی مواجه شدند. هر روز بحرانها عمیق‌تر و مشکلات اجتماعی بیشتر می‌گردید.
همان‌طوری که در بخش حکومتی، نظام فراگیر و ملی وجود نداشت؛ نظام آموزش و پرورش نیز به صورت متمرکز اعمال نمی‌شد. در هر منطقه براساس تمایلات و اهداف گروه‌ها، مسایل تعلیم و تربیت دنبال می‌گردید.
از آغاز حاکمیت خلقی‌ها و پرچمی‌ها در افغانستان، سواد آموزی گسترش یافت و این امر از نظر آنها از هر چیزی دیگر مهم‌تر جلوه می‌کرد. به همین‌جهت نام آن را جهاد با بی‌سوادی نهادند. این اقدام، مبارزه با بی‌سوادی نبود بلکه نقشة آنان این بود که در مناطق روستایی برای خود طرف‌دارانی پیدا کنند. در برنامة پنج ساله‌ای که در آوریل1979 شروع شد، مبالغ هنگفتی به اشاعة آموزش و پرورش اختصاص داده شد. در این برنامه پیش‌بینی شده بود که در سال اول یک میلیون دانش آموز جذب کلاس‌های نو آموزی شوند. در سال بعد دو میلیون و در سال سوم سه میلیون دانش آموز، دوره‌های نو آموزی را شروع کنند. در صورت موفقیت در این راه، شش میلیون نفر با سواد می‌شدند. علاوه بر این در آن زمان یک میلیون و نیم آدم با سواد در افغانستان وجود داشت. به این ترتیب در عرض سه سال میزان با سوادان از ده درصد به پنجاه درصد می‌رسید؛ یعنی افغانستان یکی از پرسوادترین کشورهای آسیا می‌شد.
در پایان فوریة1979 رسانه‌های دولتی با کمال غرور اعلام کردند که یکصد و هشتاد هزار دانش آموز در6200 کلاس ثبت نام کرده‌اند و 3500 معلم به آنان درس می‌دهند. در ولایت وردک به تنهایی پانصد و شصت کلاس تشکیل شده بود. مأمورین حزب خلق در همه‌جا با مردم محل همکاری می‌کردند تا آنها را به شرکت در کلاس‌ها وادار کنند. در نهایت محتوای اساسی سیاسی کلاس‌های سواد آموزی موجب پیشرفت دولت در آموزش و پرورش گردید.
سرانجام در طی دو دهة اخیر شیرازة آموزش و پرورش مانند سایر عرصه‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی افغانستان از هم پاشید. نظام تعلیم و تربیت به صورت متمرکز و یکسان نبود و از سیستم‌های آموزشی مختلف استفاده می‌گردید. بی‌کیفیتی مدارس جدید و بخصوص مسدود شدن مکاتب زنان در سراسر کشور درحاکمیت اول طالبان مثل فعلاً معضل دیگری را ایجاد کرد و وضع معارف را بیشتر رقت‌بار ساخت. اکثریت مکاتب، مدارس و دانشگاه ها طی جنگ‌های متمادی از بین رفت و یا شدیدا خساره‌مند گردید.
تعدادی از معلمان آزموده و مسلکی بنا به شرایط ناگوار از معارف فاصله گرفتند که این خود یک صدمة بزرگ معنوی بر پیکر معارف کشور محسوب می‌گردد. همچنین با توجه به شرایط دشوار سیاسی و اقتصادی علاقة مردم به تعلیم و تربیت کمتر گردید. تعداد زیادی از شاگردان جهت امرار معاش، مدارس را ترک گفتند و به کارهای شخصی مصروف شدند.

حق آموزش زنان از نظر اسلام
دین اسلام مرد و زن را در تدبیر شؤون زندگی به وسیله اراده و کار، مساوی می داند از این رو هر دو در تحصیل احتیاجات زندگی و آن چه مایه قوام حیات انسانی است یکسان می باشند. زن می تواند همانند مرد مستقلا کارکند و مالک نتیجه کار و کوشش خود شود. در صدور فرمان الهی فرقی بین زن و مرد نیست مگر در احکامی که ویژه یکی از ایشان است.
تحصیل علم و کسب دانش نیز از احکامی است که زن و مرد در آن مشترک می باشند و هرگز دین اسلام جنس راسد راه دانش اندوزی نمی داند. مرحوم علامه طباطبائی در تفسیرالمیزان، پس از نقل سرگذشت تاسف بار زن درطول تاریخ می گوید: زن در تمام احکام عبادی و حقوق اجتماعی با مرد شریک است و در هر امری که مرداستقلال دارد، مانند: ارث، کسب، معامله، تعلیم و تربیت و دفاع از حقوق و غیره زن هم مستقل است، مگر در مواردی که با مقتضای طبیعتش مخالف باشد.
اسلام مرد و زن را در تدبیر شؤون زندگى به وسیله اراده و کار، مساوى مى‏داند از این‏رو هر دو در تحصیل‏احتیاجات زندگى و آن‏چه مایه قوام حیات انسانى است‏یکسان مى‏باشند. زن مى‏تواند همانند مرد مستقلا کارکند و مالک نتیجه کار و کوشش خود شود. در صدور فرمان الهى فرقى بین زن و مرد نیست مگر در احکامى که‏ویژه یکى از ایشان است.
تحصیل علم و کسب دانش نیز از احکامى است که زن و مرد در آن مشترک مى‏باشند و هرگز دین اسلام جنس راسد راه دانش اندوزى نمى‏داند. مرحوم علامه طباطبائى در تفسیرالمیزان، پس از نقل سرگذشت تاسف‏بار زن درطول تاریخ مى‏گوید:
زن در تمام احکام عبادى و حقوق اجتماعى با مرد شریک است و در هر امرى که مرداستقلال دارد، مانند: ارث، کسب، معامله، تعلیم و تربیت و دفاع از حقوق و غیره زن هم‏مستقل است، مگر در مواردى که با مقتضاى طبیعتش مخالف باشد.
بررسى آیات و روایات
تمام آیات و روایاتى که درباره تحصیل علم و دانش وارد شده، همانند «یاایهاالناس‏» و «یاایهاالذین آمنوا» عمومى است. و شامل زن‏ها هم مى‏شود. اسلام «علم‏» را نور و «جهل‏» را ظلمت وعلم را بینایى و جهل را کورى مى‏داند. در قرآن آمده است:
قل هل یستوى الاعمى والبصیر ام هل تستوى الظلمات والنور; بگو آیا چشم نابیناى جاهل و دیده بیناى عالم یکسان است؟ آیا ظلمات و تاریکى جهالت‏بانور علم و معرفت مساوى است؟
در آیه دیگر آمده است:
“هل یستوى الذین یعلمون والذین لایعلمون انما یتذکر اولوا الالباب” آیا آنان که به سلاح علم مجهزند با آنان که با جهل و نادانى دست‏به گریبانند، با هم برابرند؟ فقط اندیشمندان تفاوت این دو گروه را درک مى‏کنند و امتیاز آنان را باز مى‏یابند.
پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله نیز فرموده‏اند: طلب‏العلم فریضة على کل مسلم‏.
وقتى علم در دیدگاه اسلام نور و بینایى است دستیابى به آن بر هر مسلمانى فرض است. آیامى‏توان گفت که از نظر اسلام تنها بر مردها لازم شده که از ظلمت‏خارج شوند و به روشنایى‏برسند، اما زنان چنین وظیفه‏اى ندارند و باید همچنان در ظلمت جهل و نادانى باقى بمانند؟!
آیه دیگرى درباره پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله مى‏فرماید: یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب والحکمة
پیامبر آمده است که آیات قرآن را بر مردم بخواند و روح آن‏ها را تزکیه کند و به آن‏ها کتاب‏و حکمت‏بیاموزد.
در آیه «تزکیه‏» و «تعلیم‏» با هم ذکر شده و به صیغه مذکر آمده است. آیا مى‏شود یزکیهم ویعلمهم را منحصر به مردان دانست؟!
فقها مى‏گویند بعضى عمومات و کلیات از «تخصیص‏» ابا دارد و لحن و بیان به گونه‏اى است که‏قابل تخصیص نیست و مطلب آن‏چنان است که براى عقل قابل تبعیض نمى‏باشد. مثلا درباره علم‏و تقوى آمده است:
آیا کسانى‏که دانا و عالم هستند با کسانى‏که نادان و جاهلند، مساوى هستنددرباره «تقوا» هم گفته شده:
ام نجعل الذین آمنوا و عملوا الصالحات کالمفسدین فى‏الارض ام نجعل المتقین کالفجار .
آیا آنهایى‏که ایمان دارند و عمل صالح انجام داده‏اند، آن‏ها را مانند فساد انگیزها قرارمى‏دهیم و آیا پرهیزگاران و فاسقان را مانند هم قرار مى‏دهیم؟
و باز فرموده: ان اکرمکم عندالله اتقاکم
در همه این موارد صیغه‏ها مذکر است. آیا مى‏توان ادعا کرد، آنچه درباره «تقوا» گفته شده‏اختصاص به مردها دارد و شامل زنان نیست؟ در این صورت زن‏ها باید از کلیه احکام و فرایض‏معاف باشند.
همچنین آیا مى‏توان گفت فرموده پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله: «طلب العلم فریضة على کل مسلم‏» چون‏«مسلم‏» مذکر است تعبیر «کل مسلم‏» شامل زنان نمى

Copyright © Paigard News By Master Technology | Newsphere by AF themes.